نوربالا| کولی دادن یک شهید به مادرشخواهر یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف می کند: «یک شب برادرم اصرار کرد که بایدمادرمان را کول کرده و تا خانه ببرد. مادرم مانع او می شد؛ اما مرغ داداش یک پا داشت. - به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، خواهر شهید حسین منتظری از شهدای دوران دفاع مقدس، تعریف می کند: یک شب حسین همراه پدر و مادرم آمدند خانه ما شب نشینی. زمانی که می خواستند بروند، به مادرم گفت: خواهشی دارم و اصلاً دوست ندارم نه بشنوم! مادرم با خوشرویی گفت: بگو پسرم! حسین گفت: 9 ماه من رو حمل کردی تا به دنیا اومدم؛ حالا من می خوام شما رو دوش بگیرم و تا خونه ببرم. همه از این حرفش خندیدند. اما او مصّرانه گفت: من چیزی خواستم که تا قبول نکنی از اینجا تکون نمی خورم. مادرم گفت: مردم من رو روی دوش تو ببینن چی می گن؟ خداروشکر من که سر پام. حسین با سماجت گفت: همین که گفتم! تا قبول نکنی از اینجا تکون نمی خورم. همه اخلاقش را می دانستند، مادرم بیشتر از ما. آن شب بالاخره حسین مادر را به دوش گرفت و تا خانه برد. هنوز هم هر وقت از آن مسیر عبور می کنم، یاد حسین و پافشاری آن شبش می افتم. منبع: کتاب از انتظار بسوخت به قلم زهرا شاهینی پایان پیام/ برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |